سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چیزی برای ابلیس کمر شکن تر از این نیست که دانشمندی در قبیله ای ظهور کند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

بسم الله

با سلام خدمت تمامی خوانندگان بدون کی برد و خوانندگان با کی برد!!

بدون مقدمه و در ادامه ی پست محمد آقا داشته باشید که طبق تحقیقات میدانی معلوم شد من تنها کسی نیستم که به این اشتباه افتادم و دوستان دیگری نیز هستند..بعد از جلسات و ریشه یابی به این نتیجه رسیدم که اون بنده خدا در اون غرفه ی ابتدایی نمایشگاه ، موقیعت مکانیش ملت رو به اشتباه میندازه!

اول خواستیم به خواهرای خودمون بگیم که رفع مشکل کنند که بعدا دیدیم چه کاریه!؟ خدا رو چه دیدی،شاید این قضیه هم کلی حاشیه پیدا کرد در نتیجه خودمون تصمیم به اقدام گرفتیم.البته بماند که همه در عمل( ...) و درنتیجه من به سراغ این غرفه رفتم.

داخل غرفه بغیر از اون خانم جوان ،خانم دیگری بود که همسن و سال مادرهای خودمون بود! بدون اعتنا به اون خانوم جلوی در(چیز تو ریا) قضیه رو مطرح کردم اما در کمال تعجب، قبل از اینکه بخوام از مخاطبم جوابی بشنوم ، همون خانم جوان،دست و صورت نشسته پرید تو حرفم و با لحن خاصی  گفت خیلی ها اشتباه گرفتند و آمدند گفتند.

کمی واضح شد که ایشون همچین بدشون نمیاد و از این بابت خیلی به خود می بالند!

بین خودمون باشه تا منم فهمیدم قضیه از چه قراره بازهم بدون اعتنا به حرفاش به خانم مسن گفتم ایشون اگر اونجا نایستند همچین مشکلی پیش نمیاد.

شرح ماوقع این اعتراض وقتی بین دوستان بازگو شد ، باعث تعجب خیلی ها شد و گفتند "عجب"!

 

توضیحات

*از درب ورودیه نمایشگاه سمت چپ ، اولین غرفه سمت راست آدرسش بود!

** اوایل تصدی مسعود در جانشینی بود،دقیقا یادم هست که ذره بین به دست بود و داشت داده های مورد نیازش رو درباره افراد جمع آوری میکرد. وقتی به من رسید گفت:فکر میکردم خیلی آدم پیچیده ای باشی،ولی اینطوری نیستی! خدا میدونه الان نظرش چیه!!

*** در کلیپی که از نمایشگاه در روز اختتامیه پخش شد هیچ اثری از غرفه بسیج نبود،البته سبک ساخت (تصاویر پشت صجنه)و اکران عمومیش طرح نویی بود که هیچ وقت در بسیج خودمون محقق نشد!

****این شخص آدم عجیب ایست! خیلی هم زیاد جنبه دارند!امیدواریم بتوانند همچین چیزی را محقق کنند!

*****نقطه ی ماکزیممی بود در روابط متشنج بسیج با نهاد که تا وقتی من یادم میاد اثرش بود که خدا باعثین و بانیانش  رو به راه راست هدایت کنه!

الهی آمین

با توجه به نزدیکی ماه رمضان و در پیش داشتن روزه گرفتن های بسی دشوار، برای سلامتی آنهایی که دوست دارند روزه بگیرند ولی احتمالا نمیتوانند دعا بفرمایید.

یا حق


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط بسج و ما 88/5/26:: 3:13 صبح     |     () نظر

سلام هی حتی مطلع الفجر
اول:   بشدت از دست مدیر محترم که توانایی اداره ی 4تا نویسنده رو نداره! و الکی اسم اضافه کرده  گلایم میآد! آقا بلد نیستی  استعفا بده، اصلا خودم میشم مدیر! در اولین اقدام هم قالب رو تعویض میکنم، نیرو هم زیاده مثلا همین  حمید هست  اومده از آقای جنابعالی  نوشته  عکس آرشیوی هم گذاشته و ...  مثلا همین آدم رو بکن نویسنده   ببین وزن سیاسی  چقدر بالامیره! تا سرحد فیلترینگ (فکرش رو بکن  بسیج و ما  فیلتر  بشه کلی میخندیم!)
دویم:  همین پیشنهاد هم طرحی تحولی بود دیگه، البته به مناسبت  فرارسیدن  سالگرد نخست  طرح تحول و تعالی میخواستم نکاتی بگم تو مایه ها  ترفندهای آشپزی اما فعلا مصلحت نیست!

سیم : بدلیل رعایت مرامنامه ی نانوشته از درج مطلب در خصوص  کروبی و نامه ی خنده دارش خوداری میکنم،  که اشک ما رو درآرود (از بس خندیدم! )

چارم: عطف به این ایام  عید و جشن و به امید جشن هایی دیگر! و بهتر تر!! یاد یه خاطره افتادم اساسی خنده دار!
نمایشگاه عفاف و حجاب یادتونه!

(الان بعضی از بچه ها میگن ای بابا تو هم کشتی ما رو با این نمایشگاه! )

نه صبر کنید قضیه 90درصد!!!! تخفیف نیست!  قضیه استعفا هم نیست!! قضیه در ورودی نمایشگاه  و بصورت تست تشخیص آدمیزاده!!
ها   یادتون اومد چی رو میگم!

دیدم یکی از بچه ها سرخ سرخ اومد  پیشم و یواشی بهم گفت: میگم دیدی چی شد؟

گفتم نه، گفت اون غرفه دم در هست چندنفر نشستن توش! گفتم خوب! گفت  هر دفعه رفتم و امدم دیدم یکی همنطور انگار به برق 220 ولت وصلش کرده باشن در یک حالت و با یک زاویه دید نشسته (یا ایستاده  یادم نیست) این سری فکر کردم از این مانکن هایی ست که چادر نمونه سرشون میکنن! یه لحظه میخواستم دقیق بشم، یا برم جلو تر  که دیدم یه تکون خورد!!!‏ فهمیدم ای دد این آدمیزاده!! خلاصه سریع نمیدونم چطور از معرکه گریختم!
ما رو میگی! جاش نبود! وگرنه ولو میشدیم وسط سالن و  به این سوتی عظیم میخندیدیم!
خیلی خندیدم اون روز ! جالب اینه که این بلا سر خیلی های دیگه از بچه های خودمون، و نهاد و ... هم آمد و حتی  ...الدین! هم  تشخیص اشتباه داد!

خلاصه به بنده خدا مسئولین ذی صلاخ! رفتند و گفتند که جای نشستن /ایستادنش رو تعویض کنه و قضیه ختم بخیر شد!

پنجم: نتیجه اخلاقی : سعی کنیم مثل آدم لباس بپوشیم!!!
بفرما سیب!
پ.ن و از قبل مانده!...

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط یکرزمنده 88/5/23:: 12:12 صبح     |     () نظر

سلام به همه دوستان

ارسال عکس زیر فقط جهت مردم آزاری است !!!!!

خیلی از لطف و توجه شما متشکرم .

التماس دو عا


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط بسج و ما 88/5/7:: 5:7 عصر     |     () نظر

برای سلامتی آقا امام زمان 3 صلوات .

ایام شعبانیه مبارک .

سلام

امیدورام که شما مثل من نباشید

ببخشید که زیاد حوصله ندارم و خیلی سرم شلوغه ولی رو حساب حرف محمد خان داداش هم که شده

میخوام یه پست بزارم . البته این بار کمی متفاوت .

الان فقط تریالشو می زارم تا بعد که کاملشو خواهم گذاشت به درج نظرات مراجعه جدی کنید .

علی ، پسری که نمی دونست حکم چیه !!!!!!!!!!   !!!!!!!!!!  !!!!!!!

 

برای سلامتی همه دوستای گلم مخصوصا حمید جون صلوات .

برای نابودی دشمنای اسلام و انقلاب صلوات .

برای نابودی اونایی که متن بالا رو میخونن و نظر نمی دن صلوات .

سبز باشید .

خدا حافظ


کلمات کلیدی: خولوص بوندیس لیگایی


نوشته شده توسط بسج و ما 88/5/5:: 12:59 صبح     |     () نظر

سلام علی آل یس و (سلام علیکم جمیعا!) هی حتی مطلع الفجر
- اسمش سبحان بود، تو اتوبوس شرکت واحد نشستم کنارش، نور صورتش نشون میداد از این بچه های کلاسهای قرآنیست، شیطون و بازیگوش هم بود. سر حرف رو باهاش باز کردم، بنده خدا طبق آماری که داد حس ما درست از آب درآمد، کمی قرآن خواند اندر اتوبوس! برخی تعجب زده شده بودند*.
خلاصه وقتی میخواست پیاده بشه، یه کتابچه ی کوچولو که میخواستم بهش هدیه بدم رو به زور هم قبول نکرد!!!**

-- تو اتوبوس نشستم کنارش، تا برسیم به سالن کلی باهاش گپ زدم. اصل مطلب در مورد کار  جوانان بود که بهش گفتم تو طرح تحول جامونده و از منظر امام ره و امام مدظله  بهش اشاره نشده است. لبخند داشت، یه چیزایی بهش نشون دادم و گفت هماهنگ کنید به ما هم بدید!!!!! گفتم من میخوام شما چاپ کنید به همه بدید نه ما چاپ کنیم -با این وضع بی پولی- به شما بدیم...

 مسئول علمی ب ددددددددددددد

--- به مسئولی از همین مسئولین استانی  در مورد فوق توضیح دادم، خیلی استقبال کرد!! اما گفت حمایت مالی نمیکنیم!!!!!!!!!!!!!!! گفتم زحمت بکشید   بوق میخریم بیایید استادیوم  شیپور بزنید!

---- توی سالن از 2مطالبه جدی امام صحبت کردم،  مهندسی فرهنگی  و حرکت به سوی حکومت جهانی مصلح، برخی بهم گفتند اینا چی بود گفتی اما به هزار دلیل حاضرم الانم همونا رو تکرار کنم، چون دلیل عمده ی این وضع و بوجود اومدنش رو اونها و سایر مطالبات به زمین مونده ی امام مدظله  در این استان و این شهر  عجیب  غریب میبینم!
----- هنوز توضیحات اون روز   و روزهای بعد توجیهی رو تو یادداشت های پخش و پلام  دارم، اما   انگار اینجا  گُره ای کار کردن! مهندسی شده ، تا حدی که برخی فکر میکنن باید از اساس طرح تحول رو تخریب و از نو با فنداسیون جدیدی بسازند!
حال اینکه فقط از این طرح یک پمپبنزین ماشین ریپ میزنه! یک پلاتین! و یک جعبه تقسیم و یک پردازنده ی مرکزی سیستم کنترل   همین!!!
------ سبحان وقتی قرآنش رو خوند، بهم گفت تو چی بلدی؟  گفتم مثلا کوثر رو بلدم!  گفت میخونی؟!! به دور و اطرافم نگاه کردم و گفتم اینجا؟ گفت: آره اینجا! گفتم ..........  گفت: اگه بزرگ شدم حتما کیف دستم نمیگیرم تا تو اتوبوس از قرآن خوندن خجالت نکشم.....***


توضیح ستاره دار:
* این جماعت از اینکه کسی با یه گوشی چینی 10هرازتومنی استریو ی  لسآنجلسی بپخشه اصلا اعتراضی ندارند...
** برخی از دوستان هدایایی قابل توجهی به ما دادند، خدا خیرشان بدهد، آن دنیا جبران کنیم!
*** هر چه خواستم توضیح بدهم  نشد ... کیفم را عوض کردم ... اما هرگز سبحان را در اتوبوس ندیدم....
.:بعدالتحریر:.
برای ساخت مستند شهدای دانشگاه، ان شاءالله از ابتدای شهریور کسانیکه تمایل به همکاری و حضور دارند، اعلام بفرمایند.
با سید هماهنگ شده ...
این کار تقریبا کار جوانان بسیجیِ مستقل از خیلی چیزهاست...
تا کنون فقط 3نفر اعلام همکاری کرده...
برای همکاران هزینه ای در بر ندارد... سود چرا.
بدون شرح
تقلبل اللله حاج آقا و حاج خانم!

پاسخ به نظرات نوشته ی قبل مسگرآباد جایی در این حوالی!...

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط یکرزمنده 88/4/26:: 7:20 عصر     |     () نظر
<      1   2   3   4   5   >>   >